گروه جهاد و مقاومت مشرق - جنگ هشت ساله ایران و عراق سرنوشت انسانهای زیادی را در طول تاریخ تغییر داد و مبدأ تحولات بسیاری شد. شروع جنگی نابرابر علیه کشوری که تازه با انقلابی مردمی مواجه شده، چشمان تیزبین افراد بیشماری را در سرتاسر جهان متوجه خود کرد. اعتقاد به وجود حق و باطل مرزهای اعتقادی این جنگ را به خارج از ایران کشاند و روحهای تشنهای که با انقلاب امام خمینی(ره) تلنگری بر آنان زده شده بود، این بار با دیدن مظلومیت سربازان خمینی دست یاری به سوی ایران دراز کردند و با پوشیدن لباس رزمندگی مقابل تهاجم دشمن ایستادند. دفاع مقدس نقطه عطفی پررنگ در زندگی انسانهایی شد که وجودشان به دنبال کشف حقیقت و دست یافتن به معرفت بود. آنها نتوانستند مقابل ناحقی و ظلمی که بر ایرانیان میرفت، ساکت بنشینند و به هر طریقی خودشان را به جبههها و رزمندگانش رساندند. این نقطه وصل، شروع یک زندگی تازه برای همه آنان بود. آنها که جنبههای دیگری از زندگی پیش رویشان قرار گرفته بود، تحولاتی شگرف را در وجودشان احساس کردند و فصل نویی را در زندگیشان رقم زدند.
پزشک فیلیپینی دوستدار مردم دزفول
به گزارش «جوان»، خبر درگذشت «اورارا باتارا» در روزهای گذشته بازتاب زیادی پیدا کرد و رسانهها به نقل از رزمندگان از خدمات این پزشک فیلیپینی در دوران دفاع مقدس گفتند. رزمندگانی که ایشان را از دوران جنگ میشناختند با عناوینی چون دلسوز، یاریگر، متعهد و داوطلب خط اول جبههها یاد کردند.
در زمان قبل از انقلاب اکثر پزشکان بیمارستان افشار دزفول اتباع خارجی بودند و از کشورهایی همچون پاکستان، فیلیپین و هند برای مداوای بیماران به ایران آمده بودند که با وقوع جنگ همه آنها از ایران رفتند. همه به جز دکتر باتارا که در طول جنگ دزفول را ترک نکرد و در کنار مردم ایران ماند.
طبق گفتههای عبدالمجید طالبزادگان که از سال 58 تا سال 80 رئیس بیمارستان افشار دزفول بود، خانم باتارا اوایل پزشک عمومی بود و در زمان جنگ تخصص داخلیاش را هم گرفت و از آن زمان در بخش داخلی کار میکرد. طالبزادگان اینگونه ادامه میدهد: « در آن زمان در درمانگاه اورژانس کمبود نیرو داشتیم از خانم دکتر باتارا خواستیم در آن بخش هم به ما کمک کند و او با کمال میل قبول کرد و در این بخش هم فعالیت میکرد و خدمات زیادی به بیماران و مجروحین میداد. هر کاری که به او میسپردیم قبول میکرد و هیچ ادعایی نداشت.»
در دوران دفاع مقدس شرایط برای کار کردن سخت بود و هر لحظه احتمال هر پیشامدی وجود داشت ولی این پزشک فیلیپینی با عشق و علاقهای خالصانه به همراه نیروهای جهاد سازندگی به بعضی از روستاهای محروم اطراف دزفول میرفت و بیماران را معاینه میکرد. او در تمام روزهای پر التهاب جنگ، در روزهای آتش و خون و خمپاره، نه تنها در دزفول به مداوای بیماران مشغول بود، که حتی به روستاهای دوردست اطراف این شهر هم میرفت تا به وظیفهای که بهعهده گرفته بود و سوگندی که خورده بود پایبند باشد.
روحیه بالای این پزشک الگویی برای دیگران شده بود. رئیس بیمارستان افشار دزفول تعریف میکند که وقتی خانم باتارا را پرتلاش و با روحیه میدیده به خودش میگفته من چرا مانند ایشان نباشم. او نمونهای از این تلاش خالصانه را چنین توصیف میکند: « در عملیات فتحالمبین ما هشت روز از بیمارستان بیرون نرفتیم او هم بیرون نرفت و پا به پای ما کمک میکرد و در بخشهای مختلف که نیاز بود کار میکرد و ارتباط عاطفی با بیماران داشت و مثل اعضای خانواده آنها بود.»
خانم باتارا بعد از جنگ ازدواج کرد و نام سپیده را برگزید. بیماران او خاطرات خوش زیادی از مهربانی و نجابت و زحمتکشی او دارند. در سالهای نخستین جنگ وقتی به باتارا گفتند چرا ایران را ترک نکردی، در پاسخ میگفت: «من مردم ایران و مخصوصاً مردم دزفول را دوست دارم و علاقهمندم که آنها هم من را از خودشان بدانند. » این جواب روی اعلامیه ترحیمش هم نوشته شد: « کشور من ایران است و بستگانم شما هستید.»
مجاهد فرانسوی که در مرصاد شهید شد
«کمال کورسل» نام آشنای دیگری برای فرماندهان و بچههای جبهه و جنگ است. این شهید فرانسوی پیش از مسلمان شدن با نام ژوان زندگی میکرد و به گفته همکلاسیهایش از هوش بالایی برخوردار بود و معلمانش عقیده داشتند آینده علمی عجیبی در انتظارش خواهد بود. اما کمال فرانسه را به مقصد حوزه علمیه قم ترک میکند تا طلبگی بخواند. از او نقل شدهاست: «دعای کمیل امام علی(ع) باعث شیعه شدن من شد. » شخصیت کورسل بهشدت عملگرا بود و برای اجرای کارها سرعت بسیاری داشت و در اواخر جنگ برای ما، فرهنگ و ملت و دین ما جنگید.
پس از اینکه در چند عملیات از سوی گردان شهید دستغیب اعزام شد و موفق به حضور در خط مقدم نشد، تصمیم گرفت گردانش را عوض کند. عبدالحافظ السالیمی همرزم این شهید فرانسوی با بیان خاطراتی از کورسل بیان میکند: « او دو بار به سپاه بدر متشکل از مجاهدان عراقی آمد و بار سوم وارد عملیات مرصاد شد. در عملیات مرصاد اصرار کرد که به گردان شهید صدر برود و گفت: بنویسید بروم شاید برسم. در عملیات مرصاد نیروها بهسمت اهواز رفتند و در اواخر جنگ بود و سپاه بدر دستور داشت به سمت اهواز برود و بعضی نیروها را دیدند که عقبنشینی میکردند و مجاهدان با گردانهای مجهز آمدند و تنگه را بستند و شهید صیاد شیرازی آنجا بود و گفت: ما گردان آماده نداریم، که گردان صدر را معرفی کردم و کمال کورسل در همان گردان بود که در همان عملیات شهید شد.»
این مجاهد خستگیناپذیر در سن ۲۴ سالگی در شهر اسلامآباد با اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید. همچنین کورسل دو کتاب «چهل حدیث» و «مسئله حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد. او در وصیتنامه خود خواسته بود که در قم دفن شود و این را هم به عربی و هم به فارسی نوشت.
کمال کورسل تنها شهید اروپایی دوران دفاع است ولی به اذعان فرماندهان، رزمندگان دیگری از اروپا و دیگر کشورها در کنار دیگر رزمندگان میجنگیدند که اطلاعات دقیقی از آنها در دسترس نیست. بنا به گفته یکی از همرزمان شهید کورسل، یک شهید زنده خارجی دیگر نیز داریم که سه عراقی را برای ما اسیر کرد و شیمیایی شد.
تأثیر عمیق نوجوان 13 ساله بر خبرنگار هندی
خبرنگار زن شبکه فرانسوی در اردوگاه الرمادی عراق از نوجوان اسیر ایرانی درباره جنگ و ایران پرسید و نوجوان چنین پاسخ میدهد: «ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطابست، ارزندهترین زینت زن حفظ حجابست» و اضافه میکند اگر میخواهید با شما مصاحبه کنم باید حجاب خود را حفظ کنید. آن نوجوان 13 ساله مهدی طحانیان بود و آن خبرنگار زن هندی ناصره شارما، تحصیلکرده زبان فارسی که آن زمان با یک شبکه تلویزیونی فرانسوی کاری میکرد.
خبرنگار شرط اسیر ایرانی را قبول میکند و با گرفتن مصاحبه، صدای اسرای ایران را که با هزار مصیبت ضبط شده بود، از اردوگاه اطفال به تلویزیون فرانسه و از آنجا به ایران رساند. تا آن روز داستان اسارت، برایمان داستانی سر به مُهر بود، نه عکس، نه فیلم و نه خبر مستند دیگری. به یقین آن روز جامعه جهانی شجاعت، ایمان و سربلندی اُسرای ایرانی را ستود و تاریخ ایران باز هم یک بار دیگر افتخار و غرور را در سینة نیلیاش ثبت کرد. اگر این مصاحبه انجام نمیشد و به خارج از اردوگاه درز نمیکرد، داستان اسارت تا همیشه در«تاریخ شفاهی» باقی میماند.
خانم شرما چندی پیش به ایران آمد و از احساسش به اسیر نوجوان ایرانی گفت. کتاب «سرباز کوچک امام» در هند به دستش رسیده بود و هنوز وقتی با آن لهجه از مهدی طحانیان و اردوگاه اطفال صحبت میکرد، چشمانش خیس و مرطوب میشد. مواجهه این خبرنگار هندی با اسرای ایرانی، دنیای تازهای مقابل چشمانش گشود و به نقطه عطفی در زندگیاش تبدیل شد.
اسلام مرز نمیشناسد
جاذبههای جبهه تشیع فقط معطوف به کشورهای دور از مرزهای ایران نماند. مجاهدان بحرینی نیز در طول جنگ خود را به جبههها رساندند و به مقابله با دشمنان بعثی ایران پرداختند. شهید محمد ضیاء الستری از رزمندگان بحرینی است که در کنار نیروهای ایرانی در طول جنگ به دفاع مشغول شد. در روزهایی که هواپیماهای ارتش بعث شهرهای ایران از جمله قم را بمباران میکردند، الستری نگران زدن راهآهن و نرسیدنش به جبهه بود. روح بزرگ الستری در جریان عملیات بزرگ کربلای5 در منطقه شلمچه به پرواز در آمد. این در حالی بود که هنوز دو ماه از شهادت دو مجاهد بحرینی دیگر به نامهای شیخ موسی بابور و شیخ خلیفه حداد نگذشته بود. در طول دوران دفاع مقدس رزمندگان بحرینی دیگری در ذیل پرچم سرخ تشیع به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهروندان افغانستانی هم سهم زیادی از حضور در جبهههای حق علیه باطل داشتند. بر اساس آمار رسمی بیش از 2 هزار نفر از شهروندان افغانستان در دوران دفاع مقدس در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند و تعداد زیادی نیز زخمی شده یا به اسارات درآمدند. قربانعلی جوادی یکی از سرشناسترین شهدای افغانستانی است که در اسفند سال 1364 و در جریان عملیات والفجر9 به شهادت رسید. هنگامی که از شهید جوادی پرسیدند: شما چرا به جبهه آمدید؟ امام را از کجا شناختید؟ او در جواب میگوید: من قبل از اینکه در ایران انقلاب شود، امام را میشناختم و مقلد ایشان بودم. انقلاب ایران متعلق به تمام مستضعفین جهان و زمینهساز ظهور حضرت مهدی(عج) است. من باید در ایران شهید شوم و به آرزوی خودم برسم.»
جذابیتهای معنوی ایران سربازان دشمن را هم بینصیب نگذاشت. در دوران جنگ سربازان و اسرای زیادی از کشور عراق در ایران پناهنده شدند و حاضر نشدند به کشورشان بازگردند. این افراد با پوشیدن لباس رزمندگی کمک زیادی به ایرانیها کردند. «عبدالامیر حیدری» یکی از سربازهایی است که وقتی با فرمان امام خمینی در آبان ماه 1359 مبنی بر فرار سربازها از عراق مواجه میشود، خیلی زود خود را به ایران میرساند. حیدری به «جوان» میگوید: «31 شهریور که وارد خاک ایران شدیم من همان لحظه خاک را بوسیدم. یکی از درجهداران شیعی این کارم را دید و من گفتم این خاک مقدسی است که باید آن را بوسید. قرار بود او هم به ایران بیاید که موفق نشد و در آخر از ارتش فرار کرد. من مصادف با اولین محرم جنگ بود که به ایران پناهنده شدم. من با فرمان امام که به سربازان ارتش عراق دستور داد یا به عراق برگردید یا به ایران بیایید و ملت ایران با آغوش گرم شما را پذیرا هستند از ارتش فرار کردم و به ایران آمدم.»
همچنین از میان اسرای عراقی بسیاری حاضر به بازگشت به عراق نشدند و در ایران زندگی دوبارهای را شروع کردند. آنها اعتقادشان را به حکومت بعث عراق از دست داده بودند و با دیدن حقانیت ایران دیگر حاضر به جنگیدن مقابل ایرانیان نبودند. حضور در ایران بسیاری از پیشفرضهای ذهنی آنان را تغییر داده بود. پردهها از پیش چشمهایشان کنار رفته و خود تماشاگر واقعیت بودند. آنها با دیدن واقعیت، حالا یک سرباز خمینی شده بودند.
در دوران دفاع مقدس 4 هزار و ۵۶۵ غیر ایرانی به شهادت رسیدند. تمام این شهدا با عشقی وصف نشدن به حضرت امام و ائمه خود را به صف رزمندگان رساندند و هیچ ابایی از روبهرو شدن با دشمن نداشتند. آنها اعتقاد داشتند اسلام مرز نمیشناسد و امام ولی ماست. انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس دو اتفاق مهمی بودند که نه تنها روی ایرانیان بلکه تأثیرات عمیقی روی مسلمانان و مردم دیگر کشورهای غیرمسلمان گذاشت. تأثیری که هنوز ادامه دارد و هر روز جلوههایی تازه از آن برای مخاطبان گشوده میشود.
منبع: روزنامه جوان